Saturday, 10 October 2015

Say no to :












I October as World Day Against the Death Penalty is named. According to statistics, in 2009 more than ninety percent of executions in the world in just six countries: China, Iran, Saudi Arabia, United States of America and Yemen has been formed.

Wednesday, 7 October 2015

نامه ای به احمد شهید: اهل احوازم؛ سرزمینی با نخلستان‌های افسانه‌ای، اما پر از فقر و گرسنگی

آقای احمد شهید: من خالد حردانی هستم! اهل اهواز. شهری که شاید وارث ثروتی هنگفت از ذخایر نفتی و گازی دنیاست، سرزمینی ثروتمند، سرزمینی با
خاکی مرغوب و مزارع و تاکستان‌ها و نخلستان‌های جادویی و افسانه‌ای، افسانه‌ای از عیلام باستان قدیم، با مردمی خون‌گرم صاف و صادق همانند خاکش بی‌آلایش، مقدس و محترم، اما متأسفانه حاکمان، دنیای تیره و تاری را به این مردم تحمیل کردند!
دنیای پر از وحشت و آشوب پر از فقر و گرسنگی، آن هم هدفمند و سیستماتیک، در ۳۵ سال گذشته می‌شود گفت حتی یک روز خوش در زندگی ما حرام بوده است، آن هم فقط و فقط به خاطر زبان «عربی» یا شاید به خاطر جهل حاکمیت استبدادزده و ظالم که خود را در تجاهلی ابلهانه و غریب، نماینده خدای می‌داند، اول بر ما تحمیل شد، آواره شده و زندگی روزمره ما شده کفن و دفن عزیزان، دوستان و فرزندان‌مان، خمپاره، جنازه‌های تکه‌تکه شده، و کفن‌های خونی و تابوت‌های بی‌نام‌ونشان و قبرستان‌های آباد که مأمن اشک مادرانی شد که بر مزار فرزندان‌شان آه و مویه می‌کردند، جنگ تمام شد، دولت سازندگی اما گفت شاید دوباره جنگ شود، خیابان‌ها و کوچه‌های شهر ویران‌تر از گذشته مدارس نیمه‌بسته و نیمه‌باز، فرهنگستان‌ها و کتابخانه‌ها در دست افرادی قرار گرفت که می‌خواستند بهشت را با دشنه و شلاق و اعدام بر ما تحمیل کنند زبان مادری شده بود جرم تک‌تک ما و می‌بایست همچون مجرمان زندگی می‌کردیم، حق نفس کشیدن، حق اعتراض، حق زندگی عادی و روزمره از ما سلب شد، و آرزوها و آمال بچه‌های آن سرزمین شد کابوس شبانه، تاریک و سرد.
و من همچون کودکان سرزمینم در چنین شرایطی بزرگ شدم، اما هر چند بزرگ می‌شدیم می‌دیدیدم هنوز آرزوی کودکی در دل ما جا خشک کرده بود، آرزویی که شاید آرزوهای هر بچه‌ای باشد، آن هم چیزی نبود جز یک کلمه ساده: امنیت! امنیتی که اینک سال‌هاست از این فرزندان و تمام هم‌وطنانم دریغ شده است، در واقع اینجا چیزی که به مردم ارائه شد، ناامنی، فقر، بی‌عدالتی، درد و رنج سازماندهی شده بود. شکلی از نسل‌کشی و تصفیه قومی- نژادی و البته جنگ مسلحانه با مبارزات مسالمت‌آمیز و مدنی مردم اهواز. مردمی که حتی برای نفس کشیدن مجالی نمی‌یابند و می‌توانم با اطمینان بگویم اهواز به زندانی بزرگ بدل شده است. آنقدر بزرگ که برای هر آزاده‌ای یادآور بزرگی روح و قلب تمام دردها و رنج‌های تاریخ بشری است. دردی از نوع تجاهل و عقب ماندگی از جوامع متمدن دنیا، در اهواز شهروندی را نمی‌توان یافت که شکنجه و یا رفتار ظالمانه و برخلاف شئون بشری بر او و خانواده‌اش تحمیل نشده باشد، مردمی که می‌بایست امنیت آن‌ها در پناه قانون باشد صرفا فقط به خاطر زبان، اختلافات ایدئولوژیکی و سیاسی، قومی و یا حتی اختلافات عادی اجتماعی یعنی پوشش و یا سبک زندگی، مورد تعرض اربابان قدرت قرار می‌گیرند، خیابان‌ها مملو از جوانان معتاد و کارتن‌خواب. کرامت انسانی و شئونات ابتدایی بشری بر هیچ یک از اعضای این خاک غریب اعمال نمی‌شود و حقوق انسانی و قانونی مردم به‌شکلی سیستماتیک و مرتب توسط دستگاه‌های دولتی و نیروهای امنیتی تحت فرمان ولایت فقیه، مورد تجاوز قرار می‌گیرد، زمین‌ها، باغ و مزارع و تاکستان‌ها و املاک مردم به صورت وحشیانه مورد تعرض قرار گرفته و تصرف می‌شوند و نگاه دستگاه‌های امنیتی تاکنون خشن و غیر انسانی بوده است، تمایز قومی و نژادی گویی کلیدواژه سرکوب است و وضع اجتماعی مردم و کلیه آزادی‌های اجتماعی ومدنی حتی براساس ابتدایی‌ترین معیارهای حقوق بشری مورد هجوم قرار می‌گیرد و مردم حتی به خاطر یک ابراز عقیده ساده توقیف، حبس، شکنجه، تبعید و یا اعدام می‌شوند، آمار اعدام در این استان و به‌ویژه اهواز فوق‌العاده بالاست و دریغ که این آمار هیچگاه به شکلی دقیق منتشر نمی‌شود و این هم به علت نبود روزنامه‌ها و جراید و NGO های مستقل و آزاد است و این آمار در سایه جو امنیتی مخدوش و دادگاه‌ها و دادستانی مستقیماً توسط نیروهای امنیتی سیاسی و نهادهای پلیسی حکومت سرکوب گر هدایت می‌شوند، و هر متهم در دادگاه‌های فرمایشی و اغلب دادگاه‌های حکومت قبل از تفهیم اتهام و یا امکان تضمین لازم برای دفاع مشروع و قانونی محکوم بوده و بارها مشاهده شده که متهمین تحت شکنجه غیر انسانی مجبور به اقرار و اعتراف شده‌اند، و قبل از اینکه امکان تضمین دفاع لازم با حضور وکیل داده شود به دار آویخته شده و اعدام می‌شوند، نمونه بارز آن پس از مبارزه مسالمت آمیز مدنی مردم در سال ۸۳ و ۸۶ است افراد و خانواده‌های همچون: مسلم، هانی، زامل، عماد، و محسن باوی که همه اعضاء یک خانواده بودند و در این میان زامل اعدام شد. حمزه، جعذ، محمدعلی سواری نیز اعضای یک خانواده بودند که به جز حمزه آن دو برادر اعدام شدند.
مختار، یاسر، آلبوشوکه، عباس، عبدالله، مهدی چلداوی، حاتم، عباس زرگانی، ماهر، دعیر مهاوی (طرفی) و از این قبیل بازداشت‌ها و اعدام‌های خانوادگی، اعدام کسانی چون علی مطیری، عبد الله سلیمانی، امیر کعبی، رسان سواری، جعفر سواری، محمد علی سواری، سعید سعیدی، خلیل کعبی، علیرضا عساکره، مالک تمیمی، ماجد آلبو غبیش، جاسم، عبد الناصر، و علی حیدری و ده‌ها و صدها تن دیگر که آمار دقیقی از آنها وجود ندارد.
تمام شاهدان و بازماندگان گواهی داده‌اند که این افراد بازداشتی کاملاً تحت شکنجه‌های سیاسی حکومت مجبور به اعتراف‌های هدفمند و سازمان یافته شده بودند، انسان‌هایی که فقط به خاطر آزادی فکری و وجدانی و یا حتی مذهبی، قومی و قبیله ای مورد آزار و اذیت و شکنجه و زندان و اعدام قرار گرفته‌اند.
در این جغرافیا مردم حق مشارکت در قدرت و یا حاکمیت را نداشته و هیچ اراده‌ای جز تسلیم از آن‌ها پذیرفته نمی‌شود. قدرت و سرمایه‌های ملی دست معدود کسانی است که نقشی در تثبیت حاکمیت دارند، در اهواز و دیگر شهرها مردم عرب فقط می‌توانند کارگران ساده باشند و مشاغل مهم اداری و دولتی و حکومتی مستقیماً توسط نهادهای امنیتی به نیروهای خودی واگذار می‌شوند و تنها کارگران روزمزد و ساده را بومیان تشکیل می‌دهند. سهم این افراد و مردمی که صاحبان اصلی این منابع عظیم نفتی دود آن است و بس و شرکت‌های بزرگ نفتی وابسته به حاکمیت استبدادی ابتدایی‌ترین حق مردم این خطه زرخیز را به غارت می‌برند.
بر پرآب‌ترین رود ایران یعنی کارون در همین ۱۵ سال آخر ۷ کانال بزرگ و چهار سد عظیم بر آن بسته شد تا مردم آب فاضلاب و پس مانده‌های مزارع را بخورند و این هدیه حاکمیت اسلامی به مردم اهواز بوده است. در سرزمین مادری من، مردم به جسدی متحرک تبدیل شده‌اند. چرا که از ابتدایی‌ترین خدمات اجتماعی برخوردار نبوده و انسان‌ها از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار نیستند. چرا که با یورش وحشیانه نهادهای امنیتی حکومتی به منابع خدادادی و ثروت‌های ملی و بومی، سلامتی، رفاه، مسکن، و خدمات اجتماعی تأمین کننده نیازهای ضروری مورد تعرض قرار گرفته و وسایل امرار معاش در تجارت، کشاورزی، کشتیرانی، و غیره سلب شده است. بخش آموزش و پرورش و آموزش عالی نیز از این قاعده مستثنا نیست و بارها دیده شده که از فرزندان خانواده‌های محروم و فقیر امکان تحصیل گرفته شده آن هم فقط به خاطر عدم امکان تأمین مالی.
حکومت کوتاهی عامدانه ای در آزاد بودن، زندگی، فرهنگ و رفاه اجتماعی را ایفا می‌کند و سطح علمی دانش آموزان و دانشجویان را نسبت به جوامع دیگر در پائین ترین سطح قرار داده است.
اما آنچه که بر این‌جانب گذشته؟
در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر پاراگراف معروفی است که می‌گوید، از آنجا که اساساً حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تا بشر به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد؟ اما چرا در تاریخ ۱۳۷۹/۸/۲۳ اینجانب به همراه تعدادی از بستگان و دوستان و البته تعدادی از انسانهای دردمند که در شرایط خفقان و وحشت‌زا و امنیتی اهواز و دیگر شهرها قادر به ادامه زندگی عادی نبوده‌اند تصمیم به فرار هوایی گرفتیم و البته این اقدام یک توجیه منطقی داشت، گذرنامه اینجانب به صورت غیر قانونی توسط یکی از نهادهای تحت امر ریاست جمهوری در اهواز توقیف شد، و پس از مراجعات مکرر و زیاد، این نهاد امنیتی از دادن گذرنامه امتناع کرد و همچنین دفتر بازرگانی اینجانب توسط این نهاد آن هم به‌صورت کاملاً غیرقانونی پلمپ شد و این در حالی بود که دفتر اینجانب مجوز قانونی داشته و هیچ تخلفی در آن صورت نگرفته بود.
پس از پلمپ دفتر من، این نهاد از من درخواست همکاری داشت به دلیل اینکه دفتر من به نوعی دفتر مادر بوده و در این شهر من و خانواده‌ام از معروفیتی برخوردار بوده‌ایم، و اکثر مراجعات از طرف مردم بومی و قدیمی اهواز بوده است، می‌خواستند به قول معروف عامل مواجب‌بگیر از من بسازند و اطلاعات مردم و تجار را در اختیار آن‌ها قرار دهم و حتی گفته بودند در صورت همکاری تعدادی مجوز دفتر هواپیمایی به من خواهند داد. من اما زیر بار نرفتم، این نهاد پس از مذاکرات مفصل به این نتیجه رسید که اینجانب حاضر به همکاری نیستم به همین دلیل یک روز که از امارات آمده بودم و در گمرک فرودگاه سرگرم ترخیص کالا بودم در انظار عمومی گذرنامه مرا توقیف و اموالم را مصادره کردند. آنها تهدید کردند که در صورت مراجعه به مراجع قضایی و انتظامی مرا نیز بازداشت خواهند کرد در یک سال و نیم قبل از بازداشت آخرم مکرراً به این دفتر مراجعه کردم اما این نهاد بارها مرا تهدید به مرگ کرد و مرتباً از طریق تلفن و یا حتی حضوری پیام مرگ برای من و خانواده ام و همچنین حذف فیزیکی ارسال شد، که تمام این موضوعات در دادگاه و بازجویی‌ها منعکس شده است.
اما زندگی روز به روز در این جهنم حکومتی بر من و خانواده و دوستان و حتی کارمندانم سخت شد، دفترم بسته شد اموالم به نوعی مصادره و دارایی‌هایم در کشور امارات به علت عدم حضورم توسط کفیل و شرکایم بلوکه شد. این‌همه صرفاً فقط برای عدم همکاری با حکومت بوده است، باید کاری می‌کردم و اگر قرار به حذف فیزیکی من باشد باید تمام دنیا متوجه می‌شد.
تمام دنیا باید می‌دانست که در این مرز و بوم مردم بی هیچ منطقی و صرفاً به خاطر نوع نگاه امنیتی حکومت جانشان در خطر است. تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که با هواپیما فرار کنم و خود، خانواده و دوستانم را از این جهنم نجات دهم. بروم جایی که امنیت داشته باشم، امنیت برای زندگی، برای نفس کشیدن و برای انسان بودن. اگر هم قرار است کشته شوم بگذار همۀ دنیا بداند که یک مرد چقدر می‌تواند رنج و عذاب کشیده باشد که جان خود و فرزندانش را به خطر بیندازد تا شاید بتواند در این دنیای پر آشوب به جایی برود که بتواند فقط و فقط نفس بکشد، و این سرگذشت من است.
اما تعدادی از مأمورین پس از فهمیدن این جریان بی هیچ منطقی من ودوستانم را به گلوله بسته‌اند و جان تمام مسافرین را به خطر انداختند. ۲ بار به من تیر خلاص شلیک شد، اما گویا جانم به این دنیا بود، شاید این‌گونه خداوند می‌خواست صدای مظلومیتم را به دنیا برساند، مظلومیتی که فقط شامل من نیست، مظلومیتی شامل یک ملت، ملتی مظلوم و رنج کشیده در تاریخ که فقط به خاطر زبان مادری و شرایط جغرافیای‌اش قربانی است. مردمی که فقط به خاطر نوع زندگی و نوع روابط اجتماعی و نوع پوشش و ملودی‌های آهنگ‌هایش مورد ستم قرار می‌گیرد، بازداشت و شکنجه می‌شوند، و بامدادان درست هنگام طلوع خورشید بر سر خیابان‌ها و میدان‌های شهر اعدام می‌شوند.
مصادره اموال، مصادره زندگی، مصادره زمین، و مصادره حتی شکوفه‌های تاکستان‌های سرزمینش از مصادیق بارز حکومت ولایت فقیه است. حکومتی که اینک برای تک‌تک خانواده‌ام حکم مرگ و حذف فیزیکی صادر کرده است اول در خفا و اینک در عیان و پیش چشم جامعه جهانی، وقتی دادگاهی شدم از طریق دادستان تهران تفهیم اتهام این‌گونه بود: اخلال در امنیت پرواز، قرائت و برداشت غلط از اسلام و شریعت، تشکیل گروه غیرقانونی و ادعای رهبری و ادعاهای دیگر که همه بی‌پایه و اساس بوده و من فقط اخلال در امنیت پرواز را قبول کردم.
وکیل تسخیری پرونده که توسط دادگاه انتخاب شده بود بجای دفاع مشروع و قانونی سعی در القای توهمات حکومتی به ذهن من داشت. در شکنجه‌گاه‌های ۲۰۹، سازمان ضد امنیت و ضد خرابکاری و ۶۶ سپاه چندین بار مورد تعرض جانی قرار گرفته و در آخر خرداد ۱۳۸۰ توسط شعبه ۲۰ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی موحدی به‌اتهام‌های محاربه با خدا (در نگاه ایشان محاربه با «خامنه‌ای» یعنی جنگ با خدا) و افساد فی‌الارض به اعدام محکوم شدم دو بار هم تا پای چوبه دار فرستادند تا از این طریق سکوتم را ببینند، برادرم رسول، فرهنگ و شهرام پور منصوری تا امروز گروگان هستند، ولی البته از آن تاریخ تا اینک این بازداشت‌ها شامل بیش از ۱۸۰ نفر بوده که اکثراً پس از تأمین وثیقه آزاد شدند. در آن تاریخ قاضی پرونده به همراه وزارت اطلاعات گفتند که در صورتی که موضوعات پیش آمده را در دادگاه علنی نکرده و فقط به موضوعات اقتصادی و فقر اقتصادی خویش اشاره کنم، آن هم به صورت شخصی و نه ملی و قومی، پس از ۲ سال تمام منتسبین به این‌جانب آزاد و خودم را نیز پس از ۵ سال آزاد خواهند کرد. البته بعداً پا را فراتر گذاشته و گفتند اگر مصاحبه کنی و دولت خاتمی را به بی کفایتی متهم کنی و تمام قصور اقتصادی را به دولت ایشان منتصب کنی تو را آزاد و دیگران را در ۲ سال آینده آزاد خواهیم کرد، من زیر بار درگیری‌های جناحی نشدم و بخش اول را قبول کردم، اما اینک پس از سالها شکنجه همچنان من، برادرم رسول، و فرهنگ و شهرام پورمنصوری تحت شدیدترین شکنجه‌ها در زندان هستیم.
در این مدت آزار و اذیت آن‌قدر بوده که مادر بر اثر همین شکنجه‌های قرون وسطایی حاکمیت آن هم در سن ۵۸ سالگی در سال ۸۶ دار فانی را وداع گفته وقتی اجازه ندادند که این‌جانب در تشییع جنازه مادرم شرکت کنم. فرهنگ و شهرام هر کدام دوران جوانی را در زندان گذراندند، رسول نه تنها همچنان گروگان است بلکه برای رهای از این زندگی نکبت بار و دردهای تحمیل شده از حاکمیت ظالم ولایت فقیه دست به اعتصاب غذا زده و جانش در خطر است.
او می‌گوید یا مرا اعدام کنید یا آزاد. حق با اوست. یک مثال مصری است که می‌گوید کسی که دستش توی آب است فرق دارد با کسی که دست او توی آتش است و ما اینک دست‌هایمان در آتش است.
اما حاکمیت چرا فرزندان این سرزمین را شکنجه می‌کند؟
در این ۱۴ سال و اندی که من زندان هستم بارها شاهد شکنجه افراد بوده‌ام، که دل‌خراش‌ترین آن‌ها می‌شود به مرگ‌های مشکوک تعدادی از زندانیان اشاره کرد، مرگ اکبر محمدی، ولی‌الله فیض مهدوی، امیر حسین حشمت ساران، منصور راد پور، افشین اسانلو، عبدالرضا رجبی، علیرضا کرمی خیرآبادی، که همه این عزیزان از همبندیان من بوده و بارها در درد دل‌هایشان در طول دوران محکومیت از تهدیدها، و از حذف فیزیکی و شکنجه‌ها اشاره کرده بودند و این خود گواه این ادعا است که حاکمیت اسلامی برای پیشبرد اهداف غیر انسانی خود حتی از جان اسیران زندانی هم نمی‌گذرند!؟ و این به جز اعدام فرزاد کمانگر، علی وکیلی، حیدری، علی صارمی، حجت زمانی، سعید اسلامی، که این عزیزان تماماً تحت شکنجه از آن‌ها اعترافات نادرست و غیر قانونی گرفته‌اند.
آنچه که می‌توان به آن اعتراف کرد این است که حاکمیت حتی به قانون اساسی خویش که آن نیز مورد چالش‌ است، پایبند نبوده و بازداشت شدگان، زندانیان و حتی مردم عادی کوچه و بازار شدیدا تحت تعرض اتهامات و شکنجه قرار می‌گیرند. شهروندان به درجه دو، سه و چهار تقسیم و زندگی شرافتمند از آن‌ها سلب شده است و البته این‌ها فقط و فقط مشتی‌ هستند نمونه خروارها از آنچه روا داشته، و به مردم ستم دیده تعمیم داده شده است. شبیه خوانی اساسی به حیثیت و کرامت انسان آن هم تحت لوای شریعت اسلامی، فقر، فحشاء، مواد مخدر، رانت‌های دولتی، چپاول حقوق مردم و ثروت‌های ملی، ریا، بی‌عدالتی در محاکم قضایی، شکنجه، زندان، اعدام‌های فله‌ای در انظار عمومی مردم. نمای تمام قد از حکومت لجام گسیخته که خود را منادی عدالت و حق می‌داند، و آمار تکان دهنده زنان خیابانی و کارتن خواب ها در پایتخت و دیگر شهرها، اساس مشروعیت نظام ولایت فقیه را به نمایش جهانی گذاشته است و رکن اساسی حکومت در دخالت‌های حقوق ملت‌هایی همچون سوریه، عراق، لبنان، فلسطین، بحرین، عین ویترینی از عمق استراتژی و ایدئولوژی حکومت است.
البته آنچه که نوشته شده فقط سرگذشت مردم اهواز نیست؛ بلکه مردم کردستان؛ بلوچستان؛ ترکمن و اکثر اقوام و ملت‌ها ی بزرگ ایران و همچنین ادیانی از قبیل بهائیان؛ صابئین مندایی (اقلیتی دینی در اهواز) مسیحیان... و دگراندیشان را در برمی‌گرد اقلیت‌هایی که مورد ظلم و خشونت قرار می‌گیرند. سرنوشتی تلخ و غیر انسانی. آیینه تمام قد از حکومت دیکتاتوری که با نگاه میلتاریزه تمام سرنوشت و زندگی مردم را به جهنم تبدیل کرده است.
صحبت از مرگ عشق، مرگ محبت، مرگ انسانیت است، صحبت از پژمردن یک گل نیست.
زندان رجایی شهر کرج
آذرماه ۱۳۹۳

ﭼﺎﻩ ﻛﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻪ ﭼﺎﻩ اﺳﺖ

چاه کن همیشه ته چاه است
اولین چاه نفتی خاور میانه در مسجد سلیمان سال 1908 فوران کرد و حکومت مرکزی در طی صد سال گذشته بیش از دو میلیارد بشکه نفت از آن دیار کشید وتا به امروز آن مناطق روزانه بیش از پنجاه هزار بشکه نفت به تهران تحویل میدهند.دولت مرکزی پس از اتمام جنگ ایران وعراق برای تغییر بافت جمعیتی اعراب در جنوب وجنوب غربی ایران برنامه چید و متاسفانه از الوار وبختیاریها که صدها سال همسایگان وهمپیمانان اعراب در برابر زیاده خواهی مرکزبودند وخود نیز مورد ستم دولت مرکزی قرار داشتند استفاده کرد وانها را بطرف شهرهای عرب نشین سرازیر کرد وبعدها سند رسمی این برنامه جابجایی قومی وتغییر بافت جمعیتی عربستان(خوزستان)از دفتر ریاست جمهوری آقای خاتمی وبا امضای سید محمد علی ابطحی به بیرون درز کرد ودر پی آن ملت عرب در اهواز قیام 2005 میلادی معروف به انتفاضه را در اعتراض به این برنامه شروع کرد.الوار به ظاهر فقیر بر تمام پستهای مدیریتی سه استان جنوبی چیره شدند وهم اکنون بطرف تهران خیز برداشتند که صدای سایتهای فارسی زبان هم اکنون بلند شد باهم بخوانیم انچه در سایت صراط مستقیم امده وسایت ایران پرس نیوز هم ان را منتشر کرده وبقول معروف «چاه کن همیشه ته چاه است».
فریاد جنوب
 لُر گرايی در برابر كارمندان بيكار،
در يک مجموعه امنيتی سایت صراط – پس از انتشار نخستين بخش از اخبار مربوط به تحولات مشكوك در مركز اسناد رياست جمهوري موجي از پيامهاي تشكر آميز دوستداران انقلاب به صراط نيوز سرازير شد. به گزارش صراط حكم سرپرستي فرهاد زيويار بر اين مركز حساس و امنيتي با واكنش منفي عناصر حرفه اي اين مجموعه مواجه شده است. سرپرست مركز اسناد رياست جمهوري برخلاف قوانين رسمي كشور مبني بر منع صريح دوشغله بودن كارمندان دولت، علاوه بر سمت فوق عهده دار سمت معاونت مالی و اداری پژوهشگاه علوم انسانی و و مطالعات فرهنگی نيز مي باشد. زيويار كه قاعدتا دو شغله محسوب می شود، صبح تا ظهر که بهترین زمان انجام کارهای اداری است را به جای استقرار در نهاد ریاست جمهوری در پژوهشگاه حضور دارد از این رو نهاد ریاست جمهوری از حضور پرفيض(!) ایشان در نیمی از زمان اداری محروم می‌باشد. گفتني است هرچند با ورود فرد مذكور به مجموعه رياست جمهوري بسياري از كارمندان اين حوزه پژوهشي – اسنادي حساس (به دلايلي كه در آينده مطرح خواهد شد) بيكار شده اند. اما با اين وجود سرپرست اين مجموعه اقدام به جذب همشهريان عزيز خود و اضافه نمودن كارمندان «لُر» به مركز اسناد نموده است!
 

چگونه نامهای اصیل عربی شهرهای جنوب به فارسی برگشت

هنگامیکه از نامهای اصیل وعربی شهرهایمان نام می بریم و نامهای بیگانه فارسی وجعلی و تحمیلی را بکار نمی بریم بسیاری از عرب ستیزان وکهنه پرستان فارس ما را مورد هجوم نژادپرستانه خودشان قرار می دهند وادعا می کنند که این نامها زائیده فکر صدام و حزب بعث اوست و نام عربستان ومحمره نامهایی هستند که او بر خوزستان وخرمشهر اطلاق میکرد ودر جای دیگر این کهنه پرستان عرب ستیز دانسته یا ندانسته چگونگی تغییر این نامها از عربی به فارسی و تاریخچه جعل وتحمیل نامهای مجعول فارسی را ذکر میکنند. در اینجا صفحه 40 نیمروز شماره 558(سال یازدهم) را برایتان نقل می کنم .

ﭘﺮﻭﮊﻩ ﻭﻳﺮاﻥ ﺳﺎﺯﻱ اﻗﻠﻴﻢ اﺣﻮاﺯ

پروژه ویران سازی روستاهای عربی اقلیم احواز/ مهدی هاشمی

5595_166784763479015_1340967590_nاز دوره پهلوی تاکنون شاهد بوده ایم که روستاهای عرب نشین اقلیم احواز همواره از سوی رژیمهای حاکم مورد تعرض قرار گرفته و به شیوه های گوناگون به ویرانی کشیده شده اند. در این مطلب سعی کرده ایم تا این مشکل و ریشه های آن را بررسی کنیم.
حذف فیزیکی روستاها بوسیله طرحهای توسعه مبتنی بر رویکرد امنیتی:
از زمان سیطره ایران بر اقلیم عربی احواز در سال 1925 تاکنون طرحهای به اصطلاح توسعه در مناطق مختلف اقلیم احواز به اجرا گذاشته شده اند. این طرحها تا پایان جنگ جهانی دوم بر توسعه تاسیسات نفتی نظیر پالایشگاه عبادان و دیگر تاسیسات نفتی در جنوب و شمال اقلیم احواز متمرکز بوده است. پس از جنگ جهانی دوم و در آغاز دهه پنجاه میلادی همزمان با آغاز برنامه های به اصطلاح توسعه کشور و به اجرا در آمدن طرحهای کشت و صنعت و کشاورزی در مناطق عرب نشین واقع در اطراف سوس تا شوشتر دهها روستا به تصمیم دولت مرکزی بشکل کامل تخریب شدند و زمینهای مسکونی و کشاورزی این روستاها جهت تاسیس طرح نیشکر السبعه (هفت تپه) و کارخانه قند و کاغذ سازی و طرحهای کشت و صنعت مشترک ایران و خارجیها مصادره شد. روستائیان عرب که روستاهایشان تخریب شده بود در شهرکهایی اسکان داده شدند تا بدین وسیله اولین مرحله عملیات تخریب روستاهای عربی در احواز بدست دولت مرکزی به اجرا گذاشته شود.
روستائیان عرب در شهرکها در همجواری کارگران و کارمندان فارس طرحهای تازه تاسیس، که از استانهای اصفهان و یزد به این مناطق مهاجرت کرده بودند اسکان داده شدند. در حقیقت رژیم پهلوی وجود روستاهای عرب را مانعی در برابر توسعه می دانست و با اینکار سعی داشت تا سیستم اجتماعی و فرهنگ عربی روستاها را نابود ساخته و ساختار اولیه جدیدی را برای مردم عرب ایجاد کرده و بدین ترتیب بتواند بر ریشه های هویتی این مردمان چیره شود. رژیم بدین ترتیب با تخریب روستاها، روستائیان عرب را از روستاها که تا حدی سیستم اقتصادی و فرهنگی آن خارج از سیطره اش بود را به شهرکها انتقال داده و آنها در رده های پایین این شهرکها از لحاظ اقتصادی و اجتماعی اسکان داد. روستائیان عرب که زمانی با کشت زمینهایشان ولی نعمت خود بودند، در شهرکهای جدید در بهترین حالت به کارگرانی با مزد پایین در کنار مهاجران غیرعرب که دارای وضعیت شغلی و اقتصادی برتر بودند، اسکان داده شدند. لذا رژیم تا اندازه ای موفق شد از ساختارهای اجتماعی شبه مستقل روستایی رها یافته و همچنین آنها را در وضعیت جدیدی تحت کنترل خود قرار دهد. رواج فرهنگ و زبان فارسی در شهرکهای جدید یکی از راهکارهای اساسی رژیم پهلوی جهت یکسان سازی فرهنگی و محو هویت روستائیان عرب بود و این امر بواسطه اهتمام زیاد طرحهای تازه تاسیس یافته به برگزاری مراسم فرهنگی و مملو ساختن فضای شهرکها به فرهنگ و هویت و توهمات تاریخی فارسی، محقق شد.
39737_415671992028_3349012_nطرحهای هفتگانه نیشکر که در دهه هفتاد شمسی آغاز بکار کردند، بشیوه ای مشابه آنچه در شمال احواز رخ داد دهها روستا را در مناطق مختلف عرب نشین تخریب کردند. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی طرحهای نیشکر بعنوان طرحهای ملی در مجلس شورای اسلامی به تصویب درآمده و حکم تخریب دهها روستای عرب نشین از شمال دهستان شعیبیه تا نزدیکی شهر محمره صادر شد. طرح نیشکر خمینی در دهستان شعیبیه، طرحهای دهخدا، میرزا کوچک خان، امیرکبیر، فارابی، دعبل خزاعی و سلمان فارسی روستاهای عدیدی را در اطراف رودخانه های دز و شطیط (شاخه ای از کارون)و هر دو ساحل کارون در مسیر احواز- محمره و احواز- عبادان را بشکل کامل تخریب کردند و زمینهای کشاورزی و مسکونی آنها را مصادره کردند.
محاصره فیزیکی روستاها
این راهکار بوضوح در اجرای طرحهای نیشکر در شعیبیه و سواحل کارون در مسیر احواز- محمره و احواز- عبادان در عمل محقق شد. در دهستان شعیبیه طرح نیشکر خمینی آنگونه طراحی شد که شماری از روستاهای عرب نشین در محاصره مزارع نیشکر قرار گرفتند و راه ارتباطی آنها با شهرهای احواز و شوشتر قطع شد. بدین معنا که ساکنان این روستاها جهت رسیدن به جادهای ارتباطی با شهرهای مذکور نیاز به پیاده روی در کنار مزارع نیشکر در مسافتهایی بطول 5 الی 10کیلومتر هستند. این امر به معضل بزرگی برای شمار زیادی از روستاهای باقیمانده در مسیرهای دوگانه دهشتان شعیبیه (شرقی و غربی) درآمده و زندگی را برای روستائیان عرب سختر از گذشته مبدل کرده است.
مشکل مشابهی برای دیگر روستاهای عرب نشین در ساحل کارون در مسیر احواز- عبادان و احواز- محمره قابل مشاهده است بگونه ای که مسیرهای ارتباطی این روستاها به شهر احواز سخت تر از دوره قبل از طرحهای نیشکر شده و مشکلات عدیدی را برای روستائیان عرب بهمراه آورده است.
67084_159229254234566_1125847889_nمصادره زمینهای کشاورزی متعلق به روستاها
روستاهای عدیدی در کنار طرحهای هفتگانه نیشکر وجود دارند که زمینهای کشاورزی آنها بشکل کامل و یا شبه کامل توسط طرحهای مذکور مصادره شد و مناطق مسکونی روستاها بدون تخریب باقیماند. روستائیانی که زمینهای کشاورزیشان بشکل کامل مصادر شد دیگر امکان بقاء در روستاها از آنها گرفته شده و مجبور به مهاجرت به حاشیه فقیر شهرها شدند. کشاورزانی نیز که بخش اعظم زمینهایشان مصادره شد، بخش کوچک باقیمانده برای آنها، کفاف خانوارهای آنها را نمی دهد و این امر سبب بروز مشکلات معیشیتی فراوانی برای کشاورزان روستاهای مذکور شده است.
محرومیت روستاها از خدمات اولیه
به گفته کشاورزان عرب که در ساحل کارون در مسیر احواز- محمره سکونت داشته و تا قبل از مصادره زمینهای آنها از سوی طرح نیشکر امیرکبیر در آنجا به کشاورزی اشتغال داشتند، رژیم جهت مصادره زمینهای کشاورزیشان در سالهای پس از جنگ هر ساله چندین بار دریچه سدها را باز کرده و روستاهای آنها را زیر آب برده است. جدای از حقیقت این گفته ها، اما زمانی که کشاورزان مذکور به مسئولان استانی علیه زیر آب رفتن روستاهایشان اعتراض می کند، مسئولان به آنها گفته بودند که «شما و اجدادتان اشتباه کرده اید که در کنار کارون روستا ساخته اید». گفته های این مسئولان یک امر تصادفی نیست بلکه بررسی عملکرد مسئولان استانی سیاستی مشابه را در تمام اقلیم احواز نشان می دهد. در مورد روستاهای حاشیه کارون، برخلاف استانهای دیگر در اقلیم احواز دولت هیچگونه اقدامی در راستای کنترل سیلابها و آبخیزداری انجام نداده است. روستاهای عرب نشین به امان خدا در کنار رودخانه ها و گاها در میان دو رودخانه به حال خود رها شده بودند و هرساله چند بار زندگی و هستی روستائیان طعمه رودخانه ها می شود. در مورد روستاهای دهستان شعیبیه این روستاها در میان دو رودخانه کارون و دز حتی بدون وجود یک رها شده بودند و روستائیان دهها روستا در این منطقه جهت عزیمت به احواز در ابتدا نیاز با برگشت به شوشتر و پس از آن می توانستند بواسطه خط ارتباطی شوشتر- احواز خود را به مرکز اقلیم برسانند. در طول دهه های گذشته روستائیان زیادی در اثر نبود پل بر روی رودخانه کارون و دز، و طولانی بودن راه و ناهموار بودن آن، بدلیل نیاز به کمکهای پزشکی (اورژانس) جان خود را از دست داده اند.
428464_114058218764407_1317772391_nمحرومیت کشاورزان از خدمات کشاورزی مدرن
روستاهای عدیدی در اطراف رودخانه های اقلیم احواز وجود دارند که تنها بدلیل داشتن فاصله چند کیلومتری از رودخانه ها، زمینهایشان لایزرع باقیمانده بوده و هستند. برخی از کشاورزان در دهستان شعیبیه بدون داشتن اندک دانش مهندسی و به هزینه شخصی خود سعی داشتند که بر این مشکل فائق شوند. بهمین دلیل اقدام به حفر حوضچه هایی در طول مسیر دور از ساحل رودخانه کارون کرده تا بوسیله پمپهای برقی، آب را به زمینهای دور از ساحل رودخانه برسانند اما این اقدام بدلیل مشکلات مهندسی ناکام ماند.
وضعیت روستاهای واقع در کنار رودخانه ها اما خشک، روستاهایی که هنوز از نهرهای ساخته شده در دوره شیخ خزعل استفاده می کنند و دهها مثال دیگر نشان می دهد که روستاهای عرب به حال خود رها شده تا در شرایط مشابه چندین قرن گذشته بسر برند. اندک نگاهی به وضعیت روستاهای عرب نشین و مشکلات ساده اما لاینحلی که با آنها روبرو هستند، نشان می دهد که رژیم ایران آنها را خارج از حوزه مسئولیت خود دانسته و خود را موظف به اعطای هرگونه  خدمات کشاورزی و آبرسانی به آنها نمی داند. با این وجود همین رژیم بی مسئولیت و تبعیض گر است که بهنگام مصادره زمینهای کشاورزان عرب، بایر بودن زمینهای واقع در کنار رودخانه، که خود نتیجه مستقیم سیاستهایش است، را نشانه ای از کسالت و تنبلی عربها معرفی کرده و بدین ترتیب حق مصادره این زمینها را به خود داده است.
10659438_569131183210294_8862186336103340991_n (1)خشک شدن رودخانه ها و آلودگی آبها
خطر بزرگی که کل وجود و هستی روستائیان عرب را با خطر مواجه ساخته است خشک شدن رودخانه های اقلیم احواز در اثر سدسازیهای بی رویه و انتقال آب رودخانه های این اقلیم به فلات مرکزی ایران است. در سالهای گذشته در اثر خشک شدن رودخانه ها سازمان آب و اداره کشاورزی اقلیم بارها در مناطق وسیعی از اقلیم احواز روستائیان را از برداشت آب از رودخانه ها در فصول کشت منع کرده و در مناطق دیگر نیز تعرفه آب به ازای هر هکتار زمین کشاورزی را چند برابر افزایش داده اند.
شور شدن آب در اثر ورود کمیت بالایی از پسابهای بشدت شور طرحهای نیشکر به بستر رودخانه ها سبب نفوذ میزان زیادی از نمک به زمینهای کشاورزان عرب در پایین دست شده است. این امر نیز سبب شده است تا میزان حاصلخیزی زمینها بشدت کاهش یافته و به تبع آن میزان محصول کشاورزی در این زمینها کاهش یابد. در همین راستا بر اساس گزارشهای رسمی میزان تولید گندم سال جاری در اقلیم احواز نسبت به سالهای گذشته کاهش شدیدی (در حدود نصف) نشان می دهد.
خشک شدن رودخانه ها نیز سبب خشک شدن هور (تالاب) العظیم بطور شبه کامل شده است. این امر سبب شده تا دهها روستای واقع در اطراف این تالاب که زندگی آنها بسته به منابع آبی این تالاب بوده بشکل کامل خالی از سکنه شوند.
در روستاهای محمره و عبادان و معشور که مشرف بر رودخانه های کارون و جراحی و خلیج عربی هستند، آلودگی شدید آبها و شوری آبها و کمبود آب رودخانه و پیشروی آب شور خلیج به درون بستر رودخانه ها سبب نابودی میلیونها نخل شده است. این امر نیز روستاها در این مناطق را با تهدید نابودی کامل روبرو ساخته است.
398400_102037409919676_919693289_nعدم آبرسانی جهت شرب به روستاها
 به گزارش مراکز دولتی جمهوری اسلامی در حدود هزار و یکصد روستای اقلیم احواز فاقد آب شرب هستند. در بخش اعظم روستای های فاقد آب شرب سالم، روستائیان عرب آب شرب خود را از آب گل آلود و آلوده رودخانه ها و نهرهای کوچک و برکه ها تامین می کنند. بخش دیگری از این روستاها نیز آب مورد نیاز روستائیان در مقابل پرداخت هزینه گزاف، بواسطه تانکرها تامین می شود.
براساس آمار، ۴ هزار و ۱۵ روستا در اقلیم احواز وجود دارد که از این تعداد ۲ هزار و ۹۱۷ روستا از آب شرب به اصطلاح “سالم” برخوردارند و هزار و ۹۸ روستا هم آب سالم ندارد که به گفته مسئولان آب و فاضلاب روستایی اقلیم، با تانکر به برخی از این روستاها آبرسانی می شود. مابقی روستاها آب شرب سالم نداشته و با مشکلات بهداشتی و سلامتی عدیدی روبرو هستند.
عدم پاکسازی مینهای جنگی
006d3059-3baf-45ad-ac08-24cbd0ed7165در موازات نوار مرزی احواز با عراق، دهها روستای عرب وجود دارد که از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون ساکنان اصلی آنها موفق به بازگشت به روستاهایشان نشده اند. این امر بدلیل عدم پاکسازی زمینهای روستاهای مذکور از میادین مین است. دولت در مدت 25 سال گذشته رغبتی خاصی جهت پاکسازی این میادین مین از خود نشان نمی دهد.
اهمیت امنیتی نوار مرزی برای دولت حاکی از آنست که نظام قصد بازگرداندن این روستاها به صاحبان اصلی آن را ندارد و در مقابل در حال ساخت تاسیسات نظامی و اطلاعاتی در روستاهای مذکور است تا بدین وسیله بتواند بطور مستقیم عملیات نظامی و اطلاعاتی خود را با وابستگان سیاسی و عقیدتی خود در کشورهای همیسایه بسادگی پیش ببرد.
طرحهای تجاری در نوار مرزی
روستاهای واقع در مرزهای محمره و عبادان با کشور عراق مشمول طرح بزرگ منطقه آزاد تجاری هستند. زمینهای وسیع متعلق به روستائیان عرب توسط دولت مصادره شده و یا در حال مصادره شدن است. این طرح نیز سبب شده است تا شماری از روستاهای این منطقه با خطر تخریب تمام روبرو شوند.
 علاوه بر بندهای ذکر شده می توان به عدم وجود امکانات آموزشی و مدارس در این روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی مناسب اشاره کرد. فرزندان روستائیان عرب جهت رسیدن به مدارس ابتدائی نیاز دارند تا هر روز به هزینه شخصی خود مسیرهایی طولانی و طاقت فرسا را رفت وآمد کنند تا به مدرسه برسند. همچنین جهت ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان نیاز به عزیمت به شهرها دارند.
در مجموع می توان سیاست واحدی را از سوی رژیمهای متوالی حاکم در ایران نسبت به روستاهای عرب نشین اقلیم احواز را مشاهده کرد. سیاستهای محقق شده این رژیمها نشان می دهد که آنها همواره وجود روستاهای عرب را تهدیدی امنیتی برای خود دانسته و به شیوه های مختلف سعی در از هم پاشاندن شمل روستائیان عرب و آواره ساختن آنها به حاشیه شهرها دارند.
نویسنده: مهدی هاشمی