Wednesday, 2 December 2015

ﻧﺎﻣﻪ اﻱ اﺯ ﻳﻚ ﺩاﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ اﺣﻮاﺯﻱ

نامه ايي از يك دانش آموز 
امروز
سلام آقاي.... اميدوارم حال شما خوب باشد بنده وديگر دوستانم برای شما آرزوی خوشبختی داریم ولی اگر اجازه فرمودید خدمت شما مطلبی را عرض فرماییم وامیدوارم با سعیه ی صدر انرا تقبل فرمایید.
دبیر عزیزم 
من خسته ام وخانواده ام ودیگر دوستانم ان دانش آموزانی که تو کلاس درست حاضر می شدند وبه سخنان شما گوش فرا می دادند. همگی خسته ایم نمی دانیم راه چاره چی هست. بعد از اینکه دانشکاهم در رشته ی حقوق را اتمام کردم ونیز خدمت سربازی دو سال تو خونه نشته وبیکار هستم و به تمام دوایر حکومتی مراجعه کردم ولی متأسفانه کار نیست البته کار هست ولی به ما نمی دهند. وشما بیشتر از دیگران می دانید که ما در کشور خود غریب هستیم اکثر دوستانم تحصيلات دانشكاهي دارند اما مع الاسف همگان بیکار ومنزوی هستند نه قادر هستیم تشکیل خانواده دهیم ونه قادریم هیچ کار دیگری انجام دهیم باور بفرمایید دو سال توانایی آن را ندارم یک جفت کفش یا پیراهن خریداری کنم واین تنها حال من نیست بلکه تمام جوانان از این دردها رنج میبرند اکثراً دچار بیماری روانی شدند وبعضی از انها برای پیدا کردن کاری مجبور شدند از سرزمین ما کوچ کنند ومشغول کارهای دست فروشی وکاذب در مازندران شوند.
وضعيت در اينجا بجايي رسيده كه مردم قادر به تامين خوراك خود هم نيستند اكثر نونهالان مدرسه را ترك ميكنند بويژه دوره ي دبيرستان مثل كدشته كه هركلاس بيش 35دانش آموز دارد
نيست .جون همه ی مردم مشکل مالی دارند وبیکاری چون افتی هولناک تمام قوای روحی وجسمی جوانا را از بین برده است.
در سرزمین ما دبیرم محترمم صدای مرگ همه جا می پیچید وناله وشیون گرسنگان و کودکان وسالمندان در کوچه پس کوچه های شهر وروستا به گوش میرسد. گذشته از از اين مشكلات در دو وسه سال اخير مشكلي جديدي در،بين جوانان بروز كرده وگویی سیاستی ازبیش تعین شده است وان هم مشکل اعتیاد جوانان ومواد مخدر از نان شکم ارزانتر شده است.وجوانان از طرفی چون بیکارند واز مشکلات روحی روانی رنج می برند ناخوداگاه به سوی این راههای پلید کشیده شده اند ومی شوند.و ما میدانیم اینان هیچ گناهی ندارند فروشنده میگوید من بیکارم و خریدار می گوید من مشکلات دارم وهر دوی انها غربانی هستند به ما رحم کنید مشکلات مردم وجوانان را به گوش جهانیان برسانید فریاد بزنید که ملت در حال مرگ تدریجی است فارسها همه چیز را از ما گرفتند بله همه چیز شما اینجا نیستید که در سه ویا چهار سال اخیر چه برنامه هایی بر سر این ملت پیاده شد وما با چشمان خود می بینیم ولی متأسفانه قادر به انجام هیچ کاری نیستیم من دارم گریه میکنم هیچی ندارم باور کن مجبور شدم جوراب ولباس کودکانه بفروشم اما ادامه ندادم. وبرای من سخت هستش که فارق التحصیل رشته ی حقوق هستم وجوراب بفروشم .
زمانی که به جوانان نگاه میکنم دبیرم باور کن هیچ کدام لباس نو نپوشیده است اینان جوان هستند مثل ديگران ارزو دارند دوست دارند چون جوانان دیگر ملتها درس بخوانند مشغول کار شوند تشکیل خانواده دهند چه گناهی کرده ایم که اینطور مظلوم وستمدیده هستیم. من از شما می خواهم صدایم را به تمام اهوازیها برسانید چون شما می شناسم فریاد بزن که ما در حال مردن تدریجی هستیم . ما می خواهیم زنده بمانیم میخواهیم نفس بکشیم می خواهیم تفریح کنیم شما از اینجا رفتید و دارید زندگی میکنید. اخه کجا باید کوچ کنیم.
حرفهای زیادی دارم ولی بیشتر از این مزاحمتان نمی شوم 
خدا حافظ.
أوف
جوابم به این تکه جگرم به نصف دیگر طینه ام 
فرزندم (م.د)
گوش کن فرزندم
اصبر سیفتح الله عن قربً نافعتن فيها لمثلك راحتن بعد التعبو
از اين كه بنده را مورد خطاب قرار داده ايد واز ما يادي كرده ايد بسيار خرسندم وخوشحال واز دور جبين جبان سوز شما را مي بوسانم ودستان جوراب فروشت را ونيز واميدوارم سخنانم را با گوش عقل و سینیه ی سوزنده قبول بفرماید وگوش فرا دهید. آری فرزندم تکه پاره ام صدای گریه دار بغض شکننده ات را نتنها شنفتم بلکه وجود ناچیزم را به رعشه در آورد. می دانم از چه مشکلاتی رنج می برید و نیز دشمن آن دیوثان خانم فروشه جلاد آن مزدوران ابليس نطفگان واشغالگران فارس را می شناسم
فرزندم من ودیگر برادران هم سنگر بدان نتنها شب را به روزمی رسانیم تا ظلم ظالمان ومظلومیت مظلومان ملتمان را به جهنانیان برسانیم بلكه به گوش خدا برسانیم بدان ما در گردنه گاه به انتظار دشمنیم و به اجازه نخواهیم داد ملت عزیزمان جوانانمان سرزمینمان ثروتهاي خدادي ما را به،يغما ببرد. بله صدايت را ميفهمم ولي انتظار من از شما بيشتر از اين است فرزندم من انتظار دارم از دنده هاي جسم مباركتان شمشير ساخته به جنگ دشمن بروید. اری می دانم که فارس نتنها دشمن شما بلکه دشمن بشریت وانسانیت وحتی دشمن خداست وباید انرا از سرزمینمان خارج کنیم بله شما حق دارید ازاده باشید وهمانطور که باید وشاید همانطور که خود می خواهید زندگی کنید ولی فراموش نکن ما زیر سلطه ی اشغالگرانیم واشغالگران نتنها به شما فرصت زندگی نمی دهد بلکه سعی میکند نفس را از شما بگیرد 
فرزندم
اگر شما جوراب فروشی کردید من دبیر شما امروز حمالم ودیگر برادرانی را می شناسم بیشتر از من رنج می برند اگر تو گرسنه ای من بیشتر از تو ودیگر برادرانی می شناسم نان شب ندارندکار کردن عیب نیست .ولی اجازه نخواهیم داد دشمن یا مشکلات زندگی عزیمت ما را بگیرد این هدف دشمن است. می خو اهد شما را شکست دهد جوانمردی را وشجاعت را ودلاوری را وهمت را ووطن را وهمه چیز را از شما بگیرد به او فرصت ندهید در رویش بایستید.ودر مقابل تمام دسیسه هایش او را فرزندم اورا اری او را با شكمان گرسنه وبا چشمان گریان وبا اجساد عریان او را شکست بدهید جبروتش را طغیانش را خون خواریش را با اجساد نحیف وپیامبر گون شما از بین ببرید به او امان ندهید به اجازه ندهید راحت در کوچه پس کوچه های سرزمین مقدستان چون سگان هار پرسه بزند. ترس را در قلب حیوان گونش بکارید .بدان فرزندم وطن شایسته ی انرا دارد تا جهان وهرچه درونش را فدایش کنیم .
صبح وطلوع افتاب در انتظار شماست صبر کنید وشجاع باشید ان الله مع الصابرین
وقاتلوهم قاتلو الذين استباحو ارضكم ونهبو ثرواتكم وقضو علي امالكم نع اري فرزندم دل من خون است. وچشمانم همچون تو گریان است ولی امیدوارم امیدم به خدا به شما به ملتم 
من یقین دارم روزی دشمن از این سرزمین طرد خواهد شد و تنها صبر می خواهد وهمت وما عاش فی الذات الي كان جسورا 
درود بر تو باد بر جوانان احواز بر ملتم 
دشمن نابود,شدنی است
سرانجام سرزمینمان را از اشغالگران آزاد خواهیم کرد 
وبرابر دبکه ی شادی را سر خواهیم داد
بله فرزندم من یقین داریم شما همان سلاحی هستید که دشمن را می هراساند وبه همین دلیل شما را مورد هدف قرار داده است ولی غافل از این است که شما همان شهاب سنگهایی هستید که سر انجام بر روی پلیدش فرود خواهید آمد.
بله من یقین دارم سرانجام من وتو واو وما وشما و انها اری سرانجام ان صوباط نیزاری خود را از دوباره خواهیم ساخت
درود برتو باد ولعنت خدایان بر فارس ورژیم آخوندی باد 
زنده باد احواز
حفظ الله الاحواز العظیم

No comments:

Post a Comment